نویسنده: مریم صادقی




 
برای شناخت بهائیت بهتر است ابتدا به شناخت ماهیت آن بپردازیم و این پرسش را پاسخ دهیم که بهائیت چیست؟ آیا بهائیت دین است یا فرقه؟
رهبران بهائی ادعا می‌کنند که بهائیت دین جدیدی را به ارمغان آورده است. برای نمونه می‌توان به ادعای عباس افندی (از رهبران بهائی) اشاره کرد که باب و بهاء را پیامبرانی در ردیف سایر انبیاء شمرده:
«آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده‌اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح و حضرت محمد (ص) و حضرت الاعلی (باب) و حضرت جمال مبارک (بهاء الله) در ردیف پیامبر است.» (1)
دین در لغت به معنای ایمان، عقیده، اعتقاد، پیمان، کیش، اطاعت و جزاء و... آمده و اصطلاحاً در تعریفی عام به معنای اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید می‌باشد. از این روی، کسانی که مطلقاً معتقد به آفریننده‌ای نیستند و پیدایش جهان را تصادفی و یا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادی و طبیعی می‌دانند، بی دین نامیده می‌شوند. (2)
در قرآن کریم دین در معنای متعددی چون جزاء و پاداش اطاعت و بندگی، ملک و سلطنت، شریعت و قانون، ملت، تسلیم، اعتقادات و... به کار رفته است.(3)
حکیمان و متکلمان و مفسران در چیستی دین، تعاریف متعددی را عرضه کرده‌اند. برای نمونه، علامه طباطبایی، مجموعه‌ی اعتقادات و مقررات متناسب را که در مسیر زندگی مورد عمل قرار می‌گیرد، دین دانسته است.(4)
حضرت آیت الله جوادی آملی نیز در تعریف دین بر این باور است که دین مجموعه‌ی عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره‌ی امور جامعه‌ی انسانی و پرورش انسان‌ها می‌باشد که اگر این مجموعه حق باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت آن را دین باطل و یا التقاطی می‌نامند.(5)
دین از نظر جامعه‌شناسان تعاریف گوناگونی دارد برای نمونه مارکس مولر (خاورشناس و دین‌شناس آلمانی) می‌گوید:
«دین کوششی است برای درک آنچه درک نشدنی است و بیان آنچه غیرقابل تقدیر است.»
و امیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی گفته است که:
«دین مذهب مشترکی از اعتقادات و اعمال مربوط به مقدسات و محرمات است. این اعتقادات و اعمال کسانی است که به نام گروه مومنان به آن گرویده و در امت واحدی گرد می‌آیند.» (6)
پس بنابر تعاریف فوق که دین را عقاید و قوانین و مقررات نازل شده از طرف خداوند می‌داند و با توجه به آیه ان الدّین عندالله الاسلام (7) و بنابر تعاریفی که برخی از متکلّمین پیرامون دین بیان کردند و دین را قوانین الهی که وضع شده‌اند تا صاحبان عقل را با اختیار خودشان به خیر ذات نائل سازند (8) و همین طور نظر جامعه‌شناسان غربی که گاهی با برخی از تعاریف متکلمان شباهت دارد و دین را با مجموعه اعتقادات، بخصوص اعتقاد به موجود متعالی، برابر گرفته‌اند، نتیجه می‌گیریم که بهائیت دین نیست و امری جدا و بیگانه از دین است. زیرا بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد خاستگاه و قوانین بهائیت، الهی نیست و به هیچ وجه شاخص‌ها و ویژگی‌های اساسی حقانیت یک دین حق را بر نمی‌تابد، بلکه جریانی ساخته شده به دست بشر می‌باشد که از سوی استعمارگران (9)تاسیس گردیده است. (10)
با توجه به استدلالاتی که درباره دین نبودن بهائیت بیان کردیم، پس لازم است به ارتباط این جریان با اسلام بپردازیم که آیا بهائیت فرقه‌ای از دین اسلام است؟ و اگر نیست ماهیت آن چه می‌باشد.
واژه فرقه از ماده فرق و اصل بنیادین آن جدا کردن، گسستن و شکافتن است. (11) اما به لحاظ اصطلاحی چنان که از کاربرد این واژه در منابع فرقه‌شناسی و تاریخی به نظر می‌رسد، به معنای گروه یا دسته و جماعتی به کار رفته است که در درون یک دین مشخص و با حفظ دیدگاه‌هایی مشترک با دیگر گروه‌های همتای خود در مسائل و مباحثی با هم کیشان خویش اختلاف کرده‌اند. (12)
در فرهنگ سیاسی این واژه در مورد بخشی از جامعه که از مذهب رسمی جدا شده یا به آئینی گرویده باشد که توسط همگان به رسمیت شناخته نشده است، بکار می‌رود. (13)
در اصطلاح علم کلام نیز به عده‌ای از مردم گفته می‌شود که به اختلاف در مسائل اعتقادی از پیروان یک دین جدا شده و عقاید و تبیین‌های خاصی از آن را انتخاب کنند. (14)
به عبارت بهتر فرقه در اصطلاح امروزی به معنای فاصله گرفتن توده‌ای از مردم با عقاید مشترک از باورهای اساسی جامعه است.
در جهان اسلام فرقه‌های متعددی وجود دارد. فرقه‌های کلامی مانند معتزله، اشاعره و فرقه‌های فقهی مانند شافعی، حنبلی و ... آنچه موجب تمایز بین فرقه اسلامی و غیراسلامی می‌شود، اعتقاد به توحید و سنت رسول اکرم (ص) است. پس با توجه به این مطلب که بهائیت ابدی بودن آئین پیامبر اسلام را نفی می‌کند، می‌توان گفت بهائیت ربطی به اسلام ندارد و فرقه‌ای اسلامی نیست. (15)
در فرهنگ سیاسی غرب برای فرقه واژه sect و برای مسلک از عبارت cult استفاده می‌کنند. واژه فرقه (16) ظاهراً بیانگر یک سازمان استاتیک و ایستا است. ولی مانند افراد سایر گروه‌ها، افراد یک فرقه به راه مخصوص می‌روند و این راه‌ها در طول زمان تغییر می‌کند و هدف خاصی را دنبال کرده که با عملکردهای خاص درونی و روابط و مناسبات ویژه‌ای که برقرار می‌نمایند از سایر گروه‌ها متمایز می‌گردند. (17)
گاهی نیز واژه فرقه برای دلالت بر احزابی با ماهیت سیاسی نیز به کار گرفته شده است، چنان که خوارج آغازین را فرقه خوانده‌اند در حالی که آن‌ها به لحاظ ماهیت و اهداف و برنامه‌ها یک حزب سیاسی معارض بوده‌اند.
با توجه به این مطالب، به نظر می‌رسد که بهائیت نیز فرقه‌ای سیاسی است به طوری که دست داشتن عناصر استعمار در به وجود آمدن این فرقه و همچنین فعالیت‌های سیاسی که بهائیان بعدها در مسیر اهداف استعمارگران ایفا کردند و در این پژوهش به آن پرداخته شده، نشان از ماهیت سیاسی این فرقه دارد.
بهائیت فرقه‌ای است منشعب از جریان بابیت که خود برخاسته از مکتب شیخی است. بنیانگذار فرقه بهائیت میرزا حسینعلی نوری ملقّب به بهاءالله است، وی در زمان ادعای بابیت علی محمد شیرازی، در جمادی الاول 1260 ق، جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب ملاحسین بشرویه‌ای در شمار گروندگان به باب در می‌آید. پس از اعدام علی محمد شیرازی، برادر وی میرزا یحیی جانشین باب می‌شود اما وی پس از چند سال داعیه‌ی جانشینی باب را سر می‌دهد و مدعی من یظهره اللهی (یعنی کسی که خدا او را آشکار کرد) و بعد ادعای شریعتی جدید و فرقه‌ی بهائیت را پایه گذاری می‌کند. (18)
پس از بهاءالله پسرش عباس افندی (عبدالبهاء) و پس از آن شوقی افندی (نوه دختری‌اش) رهبری بهائیت را در دست می‌گیرند. با مرگ شوقی و نبود جانشین، مرکزی به نام بیت العدل، که در زمان رهبری شوقی تأسیس شده بود، عهده‌دار هدایت بهائیان می‌شود. از این زمان به بعد سیستم اداره بهائیت از شکل فردی به صورت یک تشکیلات حزبی در می‌آید که مدیریت آن زیر نظر 9 نفر از اعضای اصلی آن می‌باشد. (19) این تشکیلات هم اکنون نیز مشغول به فعالیت می‌باشد. در ادامه پیدایش بهائیت و عملکرد رهبران آن و وقایع پس از مرگ شوقی و نحوه فعالیت‌های آن به طور مشروح مورد بررسی قرار می‌دهیم.

شیخیه

شیخیه براساس اندیشه شیخ احمد احسایی در نیمه قرن سیزدهم هجری به وجود آمد. پیروان این جریان مجموعاً از مردم بصره، حله، کربلا، بحرین و بعضی شهرهای ایران بودند. آموزه‌های ویژه بنیانگذار این فرقه، غیر از آنکه زمینه انشعاب داخلی فرقه شد، زمینه ساز پیدایش دو تشکیلات بابیت و بهائیت نیز گردید که در ذیل به معرفی رهبران این مکتب می‌پردازیم.

1- شیخ احمد احسایی

شیخ احمد احسایی، متولد سال 1166 ق، در روستای «مطیرفی» واقع در منطقه «احساء» در شرق عربستان می‌باشد. (20)
وی در سال 1186 ق، به منظور کسب علم و معارف از زادگاهش مهاجرت کرده، عازم کربلا و نجف می‌شود و در محضر علمای وقت از جمله مرحوم آقاباقر وحید بهبهانی و مرحوم سید بحرالعلوم و شیخ جعفربن شیخ خضر و مسیرسیدعلی طباطبایی حاضر می‌گردد و در نهایت، موفق به اخذ درجه‌ی اجتهاد در روایت می‌شود. (21)
البته پیروان شیخ احمد این روایت را نمی‌پذیرند و بر این باورند که به جزء از شیخ گمنامی که در دوران طفولیت به او صرف و نحو آموخته، شیخ از هیچ استاد معینی ذکری نکرده است. (22)آنان معتقدند شیخ احمد در زمره‌ی کسانی است که استاد دیگری جز ائمه‌ی هدی و الهاماتی که در عالم رویا و در حال یقظه از ائمه (علیه السلام) گرفته، نداشته است. (23) حال باید این نکته را در نظر گرفت که در دین اسلام این اعتقادات چه جایگاهی دارد؟ آیا رویا را می‌توان به عنوان یکی از ادله‌ی اجتهاد پذیرفت؟
البته مسئله اصلی این است که اگر شیخ محضر استاد کل وحید بهبهانی که در جایگاه مرجعیت و فقاهت نجف اشرف بوده و سید بحرالعلوم به عنوان عالم عارف در نظر خواص و عوام حوزه مطرح بودند، را درک کرده است که می‌بایست به روش و نگرش آن بزرگواران که اجماع نظر فقها و مراجع است، حرکت می‌کرد.
اما در روند فکری و اندیشگی براهی رفت که مخالف روش و سنت حوزوی بود.
در نگاه دیگر می‌توان گفت اگر ادعای مدافعان جریان شیخیه که وی در دوران طفولیت از شیخ گمنامی آموخته و این را در سنین کهلوت بعنوان یک جریان ارائه داده است، نه با عقل منطبق است و نه با شرع.
نکته دیگر که جای تامل است، سنت علمای سلف صالح اسلام در تدوین، تبیین، تبلیغ، تفسیر مبانی دینی باید براساس قرآن و سیره و سنن اهل بیت باشد. آنچه مسلم است، ادعای فردی که مدعی است، الهاماتی از ائمه (علیه السلام) در عالم رویا به او رسیده، هیچ گونه ارزش قرآنی و اسلامی ندارد.
شیخ احمد در سال 1221 ق، عازم ایران و یزد گردید و از سوی علمای امامیه‌ی یزد مورد استقبال قرار گرفت. اما شیخ با وجود استقبال‌های فراوان اهالی یزد، آنجا را ترک کرد و با قبول وعده‌ی بازگشت عازم مشهد شد و پس از مراجعت از مشهد در یزد ماند. با معروف شدن احمد، فتحعلی شاه قاجار او را به تهران دعوت کرد. احسایی پس از رد و بدل کردن چند نامه عازم تهران شد اما درخواست شاه را برای اقامت در تهران قبول نکرد و در صفر 1224 ق، به یزد بازگشت.
شیخ احمد پس از شش سال، اقامت در یزد راهی عتبات می‌شود اما در راه زیارت، در کرمانشاه با استقبال مردم و شاهزاده محمد علی میرزا حاکم کرمانشاه روبرو می‌گردد و با اصرار حاکم کرمانشاه قریب ده سال در آنجا می‌ماند. متاسفانه اطلاع دقیقی از فعالیت شیخ احمد در این مدت در دست نیست. (24)
شیخ احمد احسائی به سبب روابط صمیمانه‌ای که با فتحعلی شاه برقرار کرده بود، مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حکومت ایران قرار گرفته است. از این رو علمای ایران و عراق در برخورد با او روش تقیه را در پیش می‌گرفتند.
شیخ در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملاعبدالوهاب قزوینی میهمان شد. حضور پر نفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، موجب نگرانی اصول‌گرایان و متشرعین شده بود، از این رو صدها نامه از مراکز علمی بدست شیخ محمدتقی برغانی (25) (شهید ثالث) و برادرش، شیخ محمد صالح برغانی سرازیر می‌شد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود. شیخ محمد تقی برغانی بهترین راه مقابله با شیخ را تشکیل جلسه مناظره با وی می‌داند. لذا از احسائی برای تشکیل جلسه علمی دعوت به عمل می‌آورد. در این مناظره شیخ محمد تقی اشکالات فراوانی را بر عقاید شیخ وارد می‌سازد و بر پاسخ‌های بی اساس وی، خط بطلان می‌کشد و مرتد بودن شیخیه فتوا می‌دهد. (26)
مقابله شیخ احمد با روحانیون بر سر چند مسئله مهم بود که به ذکر دو مورد آن بسنده می‌کنیم: نخست اعتقاد وی به معاد روحانی (27) یا به قول خود وی بدن غیرعنصری و همین طور معراج غیرجسمانی پیامبر (28) و دوم طرح نظریه رکن رابع یا شیعه کامل و ناطق واحد می‌باشد. (29) در حقیقت اعتقاد به رکن از مهم‌ترین عقاید شیخیه است به طوری که بسیاری از محققین علت دوام و بقای شیخیه را به عنوان یک فرقه، وجود چنین اصلی می‌دانند. شیخ احمد معتقد بود، در هر زمان یک نفر که از دیگران برتر و بالاتر است به مقام بابیت امام زمان (عج) می‌رسد و این شخص، رکن رابع یا قریه‌ی ظاهره است. (30) وی مدعی بود که اساس دین بر شناسایی چهار رکن استوار است. 1- خدا 2- پیامبر 3- امام 4- باب امام یا رکن رابع. (31)
چون جدال علما با شیخ احمد به میان مردم کشیده شد به تدریج، علما از شیخ دوری جسته و تبری خود را از وی ابراز نمودند. (32)
طریقه و روش شیخ احمد احسایی، شیخیه نام گرفت، شیخ که مشرب اخباری داشت برای گریز از مباحثات علمی و مخالفت علما، عقاید خویش را صریح و روشن بیان نمی‌کرد. (33) در آن سال‌ها (دوران سلطنت فتحعلی شاه) که مردم از جنگ فرسایشی بین ایران و روسیه خسته شده بودند و به دنبال پناهگاه معنوی می‌گشتند و در انتظار فرج امام زمان (عج) به سر می‌بردند تا ملت را از یوغ ظلم روسیه تزاری نجات دهد، شیخ احمد از این فرصت سوء استفاده کرد و همواره از امام زمان و ظهور آن صحبت می‌کرد و اظهار تقرّب به حضرت مهدی (عج) می‌نمود و همین موجب شد، عده‌ای به او گرویدند. (34)
شیخ در اواخر عمرش در کربلا، با سب و لعن ابوبکر، عمر و عثمان در کتاب خود به اختلاف میان سنّی و شیعه دامن زد. (35) در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که آیا این حرکت شیخ در لعن و نتیجه آن آگاهانه بود؟ یا با توجه به نفوذ انگلیس می‌تواند الغا شده باشد یا ...؟ در هر صورت این عمل شیخ باعث شد داوود پاشا (سلطان عثمانی)، قوای نظامی خود را به فرماندهی مناخور به کربلا بفرستد و نیروهای دولت عثمانی کربلا را محاصره و سپس اشغال کنند و به سرکوبی شیعیان و مراکز دینی آن‌ها بپردازند. بعد از این فاجعه شیخ که خود را از جمله عوامل به وجود آورنده‌ی چنین فتنه‌ی بزرگی در کربلا می‌دانست، به خاطر دور شدن از کانون‌های شیعی و مصون ماندن از اعتراضات و تعرضات به سوی سرزمین حجاز راهی شد ولی در میانه راه در مدینه درگذشت و در روز یکشنبه بیست و یکم ماه ذی القعده در سال 1241 در بقیع به خاک سپرده شد. (36)

2- سید کاظم رشتی

بعد از فوت شیخ احمد احسایی شاگرد مورد توجه وی، سید کاظم رشتی (1210-1259 ق) جای او را گرفت و مجلس درسش را اداره و مکتب شیخیه را هر چه گرم‌تر کرد. سیدکاظم در سن 21 سالگی به کربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند. او که از بزرگترین شاگردان شیخ احمد بود، کاملا به آراء و نظرات استاد خود باور داشت و غرق در شخصیت احسایی شده بود و در ترویج مکتب شیخیه از هیچ کوششی فرو گذار نمی‌کرد. (37) در مورد اصل و نصب سید کاظم اطلاع دقیقی در دست نمی‌باشد. برخی از مورّخین گفته‌اند وی اصلا رشتی نبوده، بلکه از اهالی «ویلادستوک» و مأمور سیاسی سفارت روسیه تزاری در تهران بوده است. چنان که مؤلف کتاب امیرکبیر قهرمان مبارز با استعمار مطالب قابل توجهی را در این زمینه ارائه داده و می‌نویسد:
«اصل و نسب او ابداً در رشت معلوم نیست و کسی خاندان او را نمی‌شناسد به احتمال قوی از روسیه تزاری به کربلا رفته است.» (38)
در زمان ریاست سید کاظم رشتی، شیخیه توانسته بود با برپا کردن منازعات مذهبی زمینه را برای مداخله‌ی عثمانی مساعد و قدرت محافل شیعی را که از مراکز مهم نفوذ حکومت شیعی ایران بر ضد خلافت عثمانی در قلمرو عثمانیر به شمار می‌آمد، در هم کوبد.
محمد نجیب پاشا، بار دیگر در 18 ذی القعده 1258 ق، به همراه قشونی مجهز وارد کربلا شد و پس از محاصره‌ی شهر، نیروهای عثمانی، چهار هزار نفر از زنان و مردان شیعه را از بین بردند. در چنین شرایطی که حتی حرم‌های مطهر محل امنی نبود و همه‌ی پناهندگان به چنین اماکنی کشته شدند، خانه‌ی سید کاظم رشتی مکانی امن بود که مریدان سید به خانه ایشان پناهنده شدند! (39)
سیدکاظم درباره‌ی مقام بابیت امام زمان و نیز رکن رابع از شیوه‌ی استاد خویش پیروی می‌کرد. او مانند استادش، معتقد بود همگان باید تلاش کنند تا کسی را که بر اثر تقوی و صلاحیت به این معنا رسیده است، شناسایی نمایند. با طرح این نظریه افراد زیادی، از جمله سید کاظم برای دستیابی به این مقام، ریاضت‌های طاقت فرسایی را متحمل شدند. البته ریاضت‌هایی که از سیره ائمه اظهار به دور باشد نه تنها انسان را به مقصود نمی‌رساند بلکه آدمی را به انحطاط می‌کشاندند. همین مسئله زمینه را برای انحرافی جدید آماده کرد(40) و پس از مرگ سید کاظم به علت اینکه در وصیت نامه‌ی خود، ظهور امام غایب را وعده داده بود بر سر رهبری شیخیه و مقام رکن رابع بین شاگردان او اختلاف به وجود آمد. (41)
در چنین لحظاتی، حاج محمد کریم خان (شاگرد سید کاظم) بنا به مدارک و دلائلی، خود را جانشین مرحوم سیدکاظم، که در نهاد آن داعیه‌ی رکن رابع و شیعه‌ی کامل بود، اعلام کرد و شاگرد دیگر سید، میرزا شفیع تبریزی در برابر حاج محمد کریم خان موضع گرفت و مدعی جانشینی سید کاظم شد و فرقه‌ی شیخیه‌ی دیگری به پا کرد. به دنبال این ادعاها، سید علی محمد شیرازی و شاگردان دیگر سید کاظم از جمله: میرزا طاهر، شیخ مهدی قزوینی، سید ولی الله، میرزا همدانی و... هر یک مقام بابیت و نائبی امام را مدعی شدند تا آنجا که از میان شاگردان سید کاظم 38 نفر مدعی و بدعت گذار برخاستند که از این افراد، دو نفر، یعنی سید علی محمد شیرازی و حاج محمد کریم خان، اولی به عنوان باب و بابیه و دومی به عنوان شیخ و شیخیه از موقعیت خاصی برخوردار شدند. (42)
در این جا این سؤال به ذهن می‌رسد که چه عاملی باعث شد از بین این 38 نفر سید علی محمد شیرازی نفوذ بیشتری در بین مردم داشته باشد؟ سعی می‌کنیم در ادامه به بررسی این مطلب بپردازیم.

پی‌نوشت‌ها:

1- عباس افندی، مفاوضات، ص 124
2- آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج1ف صص 33-28
3-فاتحه/4؛ زمر/11؛ بقره/193؛ کافرون/6؛ سوره انعام/161؛ آل عمران/19.
4-محمدصفر جبرئیلی، فلسفه دین و کلام جدید، صص 200-201.
5- آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص 93
6-محمدجواد مشکور، خلاصه ادیان در تاریخ دین‌های بزرگ، ص 7.
7- آل عمران/19.
8- حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، ص 29.
9- در بخش تاریخچه به بیان این مسئله پرداخته شده است.
10- محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، صص 94-87.
11- راغب اصفهانی، مفردات، صص 378-377
12- ابومنصور عبدالقادر بغدادی، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه محمدجواد مشکور، ص 16
13- علی آقا بخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ص 611.
14-علی آقا نوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه‌های شیعی در عصر امامان، ص 20
15- عبدالقادر بغدادی، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه محمدجواد مشکور، ص 19
16- CULT
17- مارگارت تالر سینگر، فرقه ها در میان ما، ترجمه ابراهیم خدابنده، به نقل از WWW.NEGATNGI.ORG
18- محمد صدری، بهائیت، دانشنامه جهان اسلام، ج4، صص 733-735
19- ارگان بهائیت ایران، مجله اخبار امری، دی ماه 1340، ص 60
20-مرتضی امین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، ص 24
21- سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، ص 4
22- هانری کوربن، مکتب شیخی، ترجمه فریدون بهمنیار، ص 25
23- محمدعلی اکبری، چالش‌های عصر مدرن در ایران قاجار، ص 245
24- مرتضی امین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، ص 30
25-ملا محمدتقی برغانی فرزند ملامحمد ملائکه از مراجع و علمای بزرگ قزوین و صاحب کتاب تحفه الابرار و الدراثمین است وی تحصیل علوم دینی را نزد علمایی مانند پدرش وملاعلی نوری، آقا محمد باقر وحید بهبهانی، علامه سیدعلی طباطبائی اصفهانی حائری، معروف به صاحب ریاضی و علامه کاشف الغطاء گذرانده و از استادش، آقا سیدعلی طباطبائی اجازه اجتهاد می‌گیرد. حوزه علمیه قزوین با کوشش او رشد و بالندگی قابل تحصینی رسید. از آثار او عیون الاوصول، منهج الاجتهاد، ملخص العقاید و مجالس المتقین می‌باشد. جمعی از پژوهشگران، گلشن الابرار، ج3، ص 124-140.
26- همان، صص 144-145
27- شیعه معتقد به معاد جسمانی و روحانی و شیخیه معتقد به معاد روحانی می‌باشد.
28- تباهی کالبد جسمانی پیامبر (ص) و اهل بیت (علیه السلام) و بقای جسم لطیف و بدن عنصری یا جسم هورقلیایی آن ها و امکان ارتباط خلق با جسد آن ها، تبیین معراج پیامبر و معاد جسمانی با نظریه جسد هورالقلیایی و استقرار امام زمان (عج) در عالم هورالقلیا در دوران غیبت و امکان حضور حضرت به اقالیم سبعه با صورت های جسمی و زمانی و مکانی لطیف تر از عالم اجسام از جمله عقاید شیخ بود. حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، ص 326.
29- محمد تنکابنی، قصص العلماء، ج2، صص 244-245.
30- محمدعلی اکبری، چالش‌های عصر مدرن در ایران قاجار، ص 264.
31- مرتضی امین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، ص 32.
32- همان،صص 31-30؛ محمد باقر نجفی، بهائیان، ص 30.
33- همان، ص 29.
34- حجت الاسلام محمد محمدی اشتهاردی، بابی‌گری و بهائی‌گری، ص 37.
35- سید حسن کیایی، بهائی از کجا و چگونه پیدا شد، ص 32.
36- سید محمدباقر نجفی، بهائیان، صص 89-88.
37- سید حسن کیائی، بهائی از کجا و چگونه پیدا شد، صص 34.
38- آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، ص 271.
39 - سیدمحمد باقر نجفی، بهائیان، صص 95-94
40- مرتضی امین نیا، آشنایی با آئین بهائیت، صص 40-39.
41- محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، ص 85.
42-سید محمدباقر نجفی، بهائیان، صص 145-144.

منبع مقاله :
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول